1    .کودکان باید شاد و خندان باشند

تربیت به طور کلی با صنعت فرقی دارد که از همین فرق، انسان می تواند جهت تربیت را بشناسد. صنعت عبارت است از «ساختن» به معنی این که شیئ یا اشیائی را تحت نوعی از پیراستن ها و آراستن ها قرار می دهند، میان اشیاء و میان قوای اشیاء ارتباط برقرار می کنند، در جهت مطلوب انسان قطع و وصل هایی صورت می دهند و آن گاه این شیئ می  شود مصنوعی از مصنوع های انسان. فرض کنید که از طلا یک حلقه انگشتر یا یک زیور دیگری می سازیم. آن را شکل می دهیم یا به قول معروف پرداخت می کنیم، وضع مخصوصی به آن می دهیم و می شود یک مصنوع برای ما، ولی تربیت عبارت است از پرورش دادن؛ یعنی استعدادهای درونی را که بالقوه در یک شیئ موجود است، به فعلیت درآوردن و پرودن. لهذا تربیت فقط در مورد جاندارها یعنی گیاه و حیوان و انسان صادق است و اگر در مورد غیر جاندار این کلمه را به کار ببریم، مَجازاً به کار برده ایم، نه این که به مفهوم واقعی، آن شیئ را پرورش داده ایم؛ یعنی یک سنگ و یا یک فلز را نمی شود پرورش داد، آن طور که یک گیاه یا یک حیوان و یا یک انسان را پرورش می دهند.

 

این پرورش دادن ها به معنی شکوفا کردن استعدادهای درونی آن موجودها است که فقط در مورد موجودهای زنده صادق است و از همین جا معلوم می شود که تربیت باید تابع و پیرو فطرت؛ یعنی تابع و پیرو طبیعت و سرشت شیئ باشد. اگر بنا باشد یک شیئ شکوفا بشود، باید کوشش کرد همان استعدادهایی که در آن هست، بروز و ظهور بکند؛ اما اگر استعدادی در یک شیئ نیست، بدیهی است آن چیزی که نیست و وجود ندارد، نمی شود آن را پرورش داد. مثلاً استعداد درس خواندن در یک مرغ را تعلیمات بدهیم که مثلاً ریاضیات یاد بگیرد و مسائل حساب و هندسه را حل بکند. استعدادی را که در او وجود ندارد، نمی شود بروز داد و باز از همین جا معلوم می شود که ترس و ارعاب و تهدید، در انسان ها  عامل تربیت نیست؛ یعنی استعدادهای هیچ انسانی را از راه ترساندن، زدن، ارعاب و تهدید نمی شود پرورش داد، همان طور  که یک غنچه گل را نمی شود به زور به صورت  گل درآورد. مثلاً غنچه را بکشیم تا گل بشود یا نهالی را که به زمین کرده ایم و می خواهد رشد بکند، با دست خودمان بگیریم به زور بکشیم تا رشد بکند. رشد آن به کشیدن نیست. اعمال زور آن جا مفید نیست، فقط از راه طبیعی که احتیاج دارد؛ خاک، آب، هوا، نور و حرارت رشد می کند. همان هایی را که احتیاج دارد باید به او بدهیم، خیلی هم با لطافت و نرمش و ملایمت؛ یعنی از راه خودش، تا رشد بکند. ولی اگر بخواهیم به زور گیاهی را رشد بدهیم، نتیجه نمی گیریم. اصلاً این جا عامل زور حکم فرما نیست. از نظر تربیت انسان ها هم ترس و ارعاب عامل پرورش نیست.

 

2    .رعایت حالت روح

در نهج البلاغه، در کلمات قصار، در سه جا جمله ای به این معنا آمده که: «ان للقوب شهوش و اقبالا و ادبارا»؛ دل یک میلی دارد و اقبالی و ادباری. «فاتوها من قبل شهوتها و اقبالها»؛ کوشش کنید دل ها را از ناحیه میل آن ها  پرورش بدهید، به زور وادارشان نکنید. «فان القلب اذا اکره عمی»؛ قلب اگر مورد اکراه و اجبار قرار بگیرد، کور می شود؛ یعنی خودش واپس می زند.

در حکمت 188 می فرماید: «ان هذه القلوب تمل کما تمل الابدان فابتغوا لها طرائف الحکمه.» یعنی همین طور که تن انسان خسته می شود و احتیاج به استراحت دارد، دل انسان هم گاهی خسته می شود و احتیاج به استراحت دارد. در این صورت دیگر فکرهای سنگین را به او تحمیل نکنید، حکمت های طرفه و ظریف (اعجاب انگیز و خوشحال کننده) از قبیل ذوقیات و ادبیات را به او عرضه بدارید تا سر نشاط و سر حال بیاید.

در حکمت 304 - که معلوم است در آن جا نظر به عبادت است که عبادت را هم نباید بر روح تحمیل کرد، بلکه باید آن را با نرمش بر روح وارد نمود؛ یعنی از میل و حالش باید استفاده کرد- می فرماید: «ان للقلوب اقبالا و ادبارا، فاذا اقبلت فاحملوها علی النوافل.» وقتی که دیدید دل نشاط دارد، حال دارد، اقبال دارد، آن وقت وادارش کنید نافله را هم بخواند؛ چون حالش را دارد. «و اذا ادبرت فاقتصروا بها علی الفرائض.» وقتی می بینید که میل ندارید، به همان فرائض اکتفا کنید، عبادت را هم به او تحمیل نکنید. این ها همه نشان می دهد که حالت روح را باید خیلی ملاحظه کرد؛ حتی در عبادت. عبادت هم اگر بر روح انسان جنبه زور و تحمیل داشته باشد، علاوه بر این که اثر نیک نمی بخشد، اثر سوء نیز می بخشد.

 

تعبیر «راسل»

«راسل» در کتاب «زناشوئی و اخلاق» تعبیری دارد. او آدم ادیبی است. بیش از آن که فیلسوف باشد، ادیب و شاعر مسلک است و در بیاناتش تعبیرات ادبی و شاعرانه زیاد به کار می برد. تربیت های مبتنی بر ترس و ارعاب را تعبیر می کند به «تربیت های خرس مآبانه». می گوید: حس گناه، پشیمانی و ترس نباید بر حیات کودک مستولی شود. کودکان باید شاد، خندان و خوش بخت باشند و نباید از شناخت امور طبیعی رو گردان شوند. چه بسا که تربیت را مانند تعلیم خرس ها در سیرک شمرده اند. می دانیم چه طور به این خرس ها رقص می آموزند. آن ها  را روی یک صفحه آهنین داغی می گذارند و برای ایشان فلوت می زنند. آن ها  می رقصند؛ زیرا اگر دائماً بایستند، کف پایشان می سوزد. نظیر این وضع برای کودکانی پیش می آید که مورد ملامت بزرگ تران به علل مربوط به اعضای جنسی خود قرار می گیرند. این ملامت ها بعدها آنان را مشوش کرده و در زندگی جنسی بدبخت می سازد.

 

3    .ترس، عامل جلوگیری از طغیان

این جا یک توضیحی لازم است؛ در مسأله عامل ترس و ارعاب؛ چه در تربیت فردی کودک و چه در تربیت اجتماعی بزرگ سالان یک بحث این است که آیا ترس و ارعاب عامل تربیت، به مفهوم پرورش و رشد دادن است؟ و آیا ترس می تواند عامل رشددهنده روح انسان باشد؟ نه! نقش ترس این نیست که عامل رشددهنده باشد، ولی یک بحث دیگر این است که آیا عامل ترس جزو عواملی است که باید برای تربیت کودک یا تربیت اجتماع از آن استفاده کرد یا نه؟ جواب این است: بله! ولی نه برای رشد دادن و پرورش استعدادها، بلکه برای بازداشتن روح کودک یا روح بزرگ سال در اجتماع از برخی طغیان ها؛ یعنی ترس عامل فرو نشاندن است، عامل رشد دادن و پرورش دادن استعدادهای پست و پایین و عامل جلوگیری از طغیان هاست.

 

4    .لزوم آگاهی کودک از علت تشویق یا تهدید

بنابراین در مواقعی، از عامل ترس باید استفاده کرد. در عین این که ما عامل ترس را عاملی رشد دهنده و پرورش  دهنده نمی دانیم، ولی عامل لازمی می دانیم، اما مخصوصا د ر مورد کودک این نکته باید مورد توجه باشد - و نکته خوبی است که امروز بیش تر  توجه دارد- که کودک کاملاً باید آگاه باشد که تشویق یا تهدیدی که می شود برای چیست. اگر کودک نفهمد که برای چه تشویق می شود و به خصوص اگر نفهمد برای چه تهدید می شود، روحش به کلی مشوش می گردد.

امروز به این نکته پی برده اند که بسیاری از بیماری های روانی در اثر ترساندن ها یا کتک زدن ها و ارعاب های بی جا در کودکی پیدا می شود. مثالی عرض می کنم که نظیر آن در حدیث است. فرض کنید مادری بچه اش در مجلسی روی دامن دوستش نشسته است. بچه ای که نمی فهمد که نباید ادارا بکند، این عمل را انجام می دهد. مادر ناراحت و عصبانی می شود و کتکش می زند. بدیهی است که این بچه نمی فهمد که معنای این کتک این است که تو چرا این جا ادرار کردی و قبلاً نگفتی. آن چه که در روح او وارد می شود، این است که نباید ادار بکند و نتیجه این است که هروقت بخواهد ادرار بکند، یک حالت اضطراب و هیجانی به او دست می دهد، یک ترسی در روحش وارد می شود و بعد آن، همیشه از عمل طبیعی خودش ترسناک است و این ممکن است عوارض جسمانی و عصبی و عقده های روانی ایجاد کند و ایجاد هم می کند. این از نظر بچه یک ترس بی منطق است. از نظر مادر یک منطقی دارد، ولی از نظر بچه منطقی ندارد.

بچه هروقت رسید به این حد که بر اثر عادت کردن فهمید که نباید مثلاً روی فرش ادار کرد، یعنی بدون این که اعمال خشونت کنند، عادتش بدهند که مثلاً روی فرش ادرار نکند و خودش هم بفهمد که روی فرش ادرار کردن خوب نیست، آن وقت اگر از روی فهم چنین کاری بکند، این یک حالت طغیانی است در او؛ یعنی لجاجتی است علیه آن چه که خودش می فهمد. در چنین موردی خشونت کردن ممکن است مفید واقع بشود، ولی تا به این مرحله نرسیده است، مسلم خشونت یک عامل مفید نیست.

در اجتماع بزرگ البته مطلب روشن است که عامل خشونت لازم است؛ در مواردی که آدم بزرگ می داند که فلان کار را نباید بکند، ولی علیه مقررات و قوانین طغیان می کند. در چنین مواقعی برای جلوگیری از طغیان هیچ مانعی ندارد که عامل خشونت به کار برده شود؛ بنابراین در  عین  این که عرض کردیم عامل ترس و ارعاب و خشونت عامل پرورش و شکوفا کردن نیست، ولی عامل لازمی است، شرط تربیت است، گو این که عامل تربیت نیست.

 

5    .دوره شکوفایی روح

مطلب دیگری که در این جا هست، این است که اساس تربیت در انسان باید بر شکوفا کردن روح باشد. آیا دروه های مختلف عمر از این نظر فرق می کنند یا نه؟ مسلم فرق می کنند. بعضی دوره ها تناسب و موقعیت بسیار بهتری برای شکوفا شدن استعدادها دارند. همین دوره بعد از هفت سالگی که در احادیث هم به آن عنایت شده که از آن به بعد به تربیت بچه توجه بشود. همین دوره از هفت سالگی تا حدود سی سالگی، دوره بسیار مناسبی است برای شکوفا شدن روح ا ز نظر انواع استعدادها: استعداد عملی، استعداد دینی و حتی استعداد اخلاقی و لهذا جزو بهترین دوران عمر هر کسی همان دوران محصل بودن اوست؛ چون هم اوان روحش یک اوان بسیار مناسبی است و هم در این اوان در یک محیطی قرار می گیرد که روز به روز بر معلومات، افکار، اندیشه، ذوقیات و عواطفش افزوده می شود.

برای طلبه ها این دوره طلبگی یک یادگار بسیار خوب و عالی است. کسانی که چند سالی طلبگی کرده اند، تا آخر عمر از خوشی های دوران طلبگی یاد می کنند، با این که در این دوران در شرایط خیلی بهتری هستند. در آن دوره غالباً در فقر و بی چیزی و مسکنت می باشند، منتها چون همه در یک سطح هستند، ناراحتی ندارند. دوره خیلی خوبی است؛ چون واقعاً دوره بالندگی انسان است و اگر در این دوره انسان از نظر علمی  و معنوی محروم بماند، یک زبانی است که نمی شود گفت صد در صد در سنین بزرگی و در پیری جبران شدنی است.

مطلب دیگر که مطلبی اساسی است، این است که از نظر اسلامی  آن چیزی که در انسان باید پرورش بیابد و در واقع تربیت بشود چیست؟ انسان دارای جسم است و یک سلسله قوای جسمانی، و دارای روح و یک سلسله قوای روحانی. از نظر اصطلاحات روان شناسی نیز استعدادهای جسمانی یک سلسله استعدادهاست و استعدادهای روحانی یک سلسله استعدادهای دیگر.

 

مجله «کودک»، شماره 65.